رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

دختر پاییزی ما

بهار من بهارت مبارک

1394/1/26 0:26
نویسنده : مامان
605 بازدید
اشتراک گذاری

رستای گل مامان، این دومین عیدی هست که کنار هم هستیم، امیدوارم سالهای سال کنار هم، اومدن بهار رو جشن بگیریم عزیزمممم

niniweblog.comniniweblog.com

امسال سال بز، منم این بز خوشکلو  آوردم تو وبلاگت عزیزم عیدددتتتتتت مبارک گل دخترم
                                                 goat (2)     

عشق مامانی برات ماهی هم آوردم همون دودوی خودت

                                      fish (3)       

بیست و یکم اسفند ماه امسال، اسم باباجون و مامان جون برای سفر حج دراومد، من و شما و بابایی هم برای بدرقه شون رفتیم فرودگاه، غیر از باباجون و مامان جون، خاله مدینه و عمو حیدر و عمو مسعود و زندایی مهناز هم بودند، موقع بدرقه دلمون خیلی گرفت، مخصوصا اینکه شب عید هم کنارمون نبودند غمگینغمگین

شب سال تحویل با عمه ها خونه باباجون اینا بودیم، جاشون خیلی خالی بود،شما شب عید کلی رقصیدی عزیز دل مامانیبوسبوس

niniweblog.com

عزیزم امسال یه هفت سین خرابکن حرفه ای بودی، به دلم موند یه عکس خوشکل با سفره هفت سین ازت بگیرم.

عزیزم  موقع سال تحویل که ساعت 2 و ربع شب بود لالا کرده بودی، این سبزه های عید خونواده ماست، اون وسطیه شما هستین که موهاتو دوگوشی بستی niniweblog.com

دوم فروردین بود که رفتیم اصفهان خونه مادربزرگ و بابا بزرگ و عصری هم رفتیم استقبال حاجی ها، همون شب رفتیم خونه باباجون اینا و شما هم بیتاب سوغاتی هات بودی گلمچشمک، باباجون و مامان جون مهربون کلی سوغاتیای قشنگ برای شما آورده بودند.

فردا اون روز هم با حاجی ها رفتیم روستای پدری، این عکسا هم شما اونجا گرفتین.

شما و پسرخاله امیرحسین

بعد چند روز برگشتیم خونمون و با هم دیگه رفتیم عید دیدنی و کلی بهمون خوش گذشت، یکی از روزای عید بود که دیدیم هوا خوبه و برای اولین بار رفتیم توی حیاط تا شما سه چرخه بازی کنید و به قول خودت بدو بدو کنی .خندونک

یازدهم فروردین بود که رفتیم تهران، مثل همیشه به شما که عاشق سفر و گردش هستی خیلی خوش گذشتبغل

روز اول رفتیم دارآباد، شما از دیدن اونهمه آب هیجان زده شدی و مرتب با انگشت بهش اشاره میکردی و گاهی اوقات از هیجان میزدی توی سرت که مارو کلی می خندوندی گلم

و بعدش رفتیم موزه و شما کلی دودو دیدی و کلی ذوق زده شدی

کاشکی همیشه حیووناتو دوست داشته باشی و هیچ وقت هیچ حیوونی رو اذیت نکنی یا از هیچ حیوونی نترسی.

سیزده بدر هم رفتیم لویزان،

و بعد هم فرحزاد، عزیز مامانی یه وقت فکر نکنی ما قلیونی هستیم، اینو تزیینی دادیمش دست شما

روز اخر هم رفتیم پارک جمشیدیه

اینجا هم دخترم در راه برگشت به خانه

و در اخر این پست طولانی چند عکس بدون شرح از ایام عیددددخسته

پسندها (4)

نظرات (2)

باباجون
5 اردیبهشت 94 11:52
سلام باباجون ، همانطوری که مامان گفت عید سال 94 ما مکه بودیم و کلی برات دعا کردیم عزیز دلم
مامان النا
16 اردیبهشت 94 9:43
سلام رستا جوووون. الهییییی خیلی دوستت دارم همیشه به سفر
مامان
پاسخ
ممنون خاله جان