رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

دختر پاییزی ما

مادر و کودک شاد

دخترک گلم هر روز زندگی با تو خاطره ست، هم روزهایی که خوش اخلاقی هم روزهایی که بداخلاق و بهونه گیر هستی، تو هیچ وقت باعث آ‌زار من نبودی و نیستی، وقتی بدنیا اومدی تا چند وقت دل درد داشتی و خیلی گریه میکردی، بعضیا تو را با بچه های دیگه که آرومتر بودن مقایسه می کردن یا به خاطر شما برای من دلسوزی می کردن که من از هیچ کدوم از این رفتارها اصلا خوشم نمی یومد، من می دونستم هر چقدر به تو نزدیک تر و صمیمی تر باشم و وقت بیشتری برات بذارم تو به دنیا بیشتر اعتماد میکنی و این دوستی و عشق را یک روزی به من پس میدی، من این مطلب را باور ندارم که مادری شاده که تمام وقتشو به خودش اختصاص بده البته که هرکسی حتی مادر باید ساعتهایی مخصوص خودش داشته باشه ولی اگر...
17 تير 1397

سردار زندگی ما

دخترم چند وقتیه جام جهانی شروع شد، جام جهانی قبلی شما فقط شش ماه داشتی ️، خداروشکر توی این جام جهانی هم تیم ملی فوتبال ایران حضور داشت و ما کلی شور و هیجان، برای بازیهای ایران داشتیم،شما هم شدیدا به فوتبال علاقه نشون میدی چندوقتی هم بود که من قول لباس ورزشی بهت داده بودم، صبح روز بازی ایران _پرتغال، نزدیکای ساعت یازده صبح که از خواب بیدار شدی، یاد لباس ورزشی افتادی و خیلی ازم خواهش کردی برات بخرم منم با خودم فکر کردم شاید این آخرین بازی ایران توی این جام جهانی باشه برای همین در یک حرکت انتحاری خیلی زود آماده شدیم و ساعت ۱۲ ظهر از خونه زدیم بیرون، از اونجایی که از خونه ما تا مرکز شهر تقریبا راه زیادی هست و ساعت یک هم همه مغازه ها تعطیل م...
12 تير 1397

جان من است او

عشق جان من امروز اولین روز اردیبهشت 97 است، سال نوت مبارک عزیز مادر چهارسالگی دنیای متفاوتی از تو به من نشان داد، لجبازی و اعلام استقلال، تقلید از حرفها و کارهای بقیه و خیلی کارهای دیگه که قبلا نبود و مختص چهارسالگی هست. البته کلاس نابغه کوچک و هوشافزایی باعث شده خیلی از رفتارهای بد قبلیتو ترک کنی، الان خیلی راحتتر با بقیه برخورد می کنه، توی پارک بازی می کنی و از بقیه بچه ها نمی ترسی و جراتت بیشتر شده، در کل یه دختر پرانرژی ولی محتاط هستی، دنیا با تو هر روزش قشنگتر از دیروزه امیدوارم سال خوبی داشته باشی عید امسال با عمه فریده و عمو بهنام و باباجون و مامان جون و عمه الهه و عمه غزل رفتیم تهران و شمال، متاسفانه در ا...
31 فروردين 1397

مامان بابا دوست دارم

سلام عزیز دل مامان امروز که دارم برات این مطلب رو می نویسم 27 اسفند هست و شما 27 ماهه هستی، اگرچه با تو هر روز من پر از خاطرات قشنگه ولی اتفاق زیبای امروز، عدد 27 رو برام همیشه ماندگار کرد.  عشق من  امروز برای من و بابایی خیلی روز قشنگی بود، حتی با فکر کردن به اون لحظه قشنگ هم دلم از خوشحالی به لرزه در میاره... امروز شما سر میز صبحونه  با اون صدای قشنگت گفتی "مامان بابا دوست دارم" ...الهی مامان فدای اون دوست داشتنت برم نفس من، ما که عاشقتیم...ممنون که با بودنت این همه قشنگی به زندگیمون دادی... از حال و هوای این روزها بگم که همه درگیر اومدن سال نو هستن،اینجور که همه مردم در تکاپو هستن انگار قراره با ت...
12 خرداد 1395

ارغوان شاخه هم خون جدا مانده ی من

دخترعزیزم ارغوان من دلم خواست این آهنگو برات بنویسم ...  ارغوان شاخه هم خون جدا مانده ی من آسمان تو چه رنگ است امروز؟   افتابیست  هوا یا گرفتس هنوز من در این گوشه که از دنیا بیرون است اسمانی به سرم نیست وز بهاران خبرم نیست ون در این گوشه خاموش فراموش شده یاد رنگین در خاطز من گریه می انگیزد گزیه می انگیزد ارغوانم آنجاست ارغوانم تنهاست ارغوانم دارد می گرید ارغوان این چه رازیست که هر بار بهار با عزای دل ما میاید ارغوان ارغوان تو برافراشته باش تو بخوان نغمه ی ناخوانده ی مننننن تو بخوان تو بخوان   عزیز دلم این روزها همه درگیر شبکه های اجتماعی هستن، واتساپ، تلگرام ،اینستا...
24 بهمن 1394

دختر فوق العاده

عزیز دل مامانی، رستای گلم هر روز زندگی ما با تو یک روز تازس، خداروشکر که تو رو داریممممم، فرشته آسمونی من تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی عزیزم امروز خواستم یکم از کارهای این روزهات بگم، ولی الان نمیدونم باید از کجا شروع کنم، اول صبح که از خواب بیدار میشی میای میشینی روی مبل روبرو تلویزیون میگی "پوپو" یعنی شیکه پویا، صبحونه خور نیستی متاسفانه، امیدوارم این کارت ادامه دار نباشه،عاشق آجرهات هستی، هربار یه چیز جدید باهاشون میسازی، من عاشق این خل...
24 بهمن 1394

رستای کوچولو

سلام دختر عزیزم چند روزی میشه که اومدیم خونه جدید و تازه اینترنت خونمون وصل شده، الان سرکار هستم و حسابی دلتنگتم، عاشقتم مامانی بی نهایت، خیلی زیاد. بیخودی نیست که متولد قشنگ ترین فصل سال هستی قشنگ روزگار من. بذار از اولین روز ماه قشنگ تولدت بگم، اول آذر بود که ما اسباب کشی کردیم، درک رفتن به خونه جدید برای شما یکم سخت بود. اولش که داشتم وسایلو بسته بندی می کردم و توی کارتن می ذاشتم، شما با تعجب نگاه می کردی و وسایلو از توی کارتن برمی داشتی و میذاشتی سرجاشون و میگفتی " سرجاش"، چون از وقتی خیلی نی نی بودی با همدیگه همه چیزرو سرجاشون می ذاشتیم و الان این برای شما خیلی سخت بود که چیزی از سرجاش برداشته میشه و میره تو کارتن، ...
18 آذر 1394

عشق بیست و دو ماهه ما

عزیز دل مامانی دومین پاییز زیبات مبارک باشه البته با تاخیر . دختر پاییزی من، پاییز برای من روزشمار تولد قشنگ توست وقتی که در هشتاد و هشتمین روزش، پا به دنیای من و بابا گذاشتی و الان دقیقا 1 سال و 10 ماه و 6 روزه که خونه ما رو بهشت کردی. هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمی کنم یعنی خودم را ذخیره ای که از آفتاب تابستان داشتم هیچ کس نداشت تو از باغ خرمالوهای کال آمدی و در من رسیدی هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمی کنم یعنی تو را رستای زیبای من، چقدر زود گذشت، شما الان 22 ماهه هستی و ذهن  من از تفسیر شیرین کارهای شما واقعا ناتوانه، اگه تموم احساسم را روی انگشتام بیارم، بدون شک صفحه کلید این لپ تاپ سالم نمی مونه. بذار ...
26 مهر 1394

آخرین واکسن رستا گلی

رستای گلم بالاخره نوبت آخرین واکسنتم رسید البته تا قبل از مدرسه ، من خیلی استرس داشتم چون درمورد این واکسن خیلی حرفای ترسناک شنیده بودم، کلی دلم شورتو می زد عزیزم.....مجبور بودم صبح زودتر بیدارت کنم چون واکسنا زود تموم میشن، خوشبختانه مرکز بهداشت دقیقا روبروی خونه ماست ، عزیزم برای اولین بار بود که با پای خودت میرفتی واکسن بزنی . خداروشکر قد و وزن و دورسرت خوب بود، وقتی واکسن زدی زیاد گریه نکردی تا اومدی بغلم آروم شدی عزیزدل مامانی. وقتی داشتیم برمیگشتم خونه اشاره میکردی به انتهایه خیابون و میگفتی عمه، یعنی اینکه منو ببر خونه عمه  ، جای آمپولت زیاد درد نداشت فقط تا یکهفته متورم بود، زیادم تب نکردی اصلا خیلی بهتر از اونی بود که فکرشو...
22 تير 1394