رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

دختر پاییزی ما

اولین سفر به مشهد

گل مامان شما در آبان سال 97 یعنی یکماه پیش برای اولین بار رفتی مشهد، این اولین سفر سه نفره ما بود قبلا فقط یکبار در پنج ماهگیت بدون مامان جون و بابا جون رفته بودیم سفر که البته توی اون سفر خاله نرگس هم همراه ما بود، قبل از سفر اصلا خوشحال نبودی که میخواستیم تنهایی سفر بریم و همش بهونه مامان جون و بابا جون رو می گرفتی ولی خداروشکر سفر خیلی خیلی خوبی داشتیم و به برکت امام مهربونیها هیچ مشکلی برامون پیش نیومد و خیلی بهمون خوش گذشت بعضی از عکسای سفر را برات اینجا میذارم عشقم      ...
26 آذر 1397

سفر به چادگون

عشق مامان، ما توی یه روز قشنگ تابستونی به همراه باباجون و عمه ها رفتیم یه جای خیلی قشنگ که شما حسابی بازی کردی و خیلی بهت خوش گذشت. شما عاشق آب و آب بازی هستی، از دیدن آب زیاد، خیلی تعجب میکردی و همش میخواستی خودتو پرت کنی توی آب رستا بار سفرشو بسته.. اینم آقا رادمان گل که با این ماشینش کلی دل شمارو آب میکرد. رستا در راه بازگشت ، اینجا میخواد خودشو پرت کنه توی آب   ...
9 شهريور 1394

یک مسافرت کوچولو

رستای عزیزم، چند وقت پیش ما بهمراه باباجون و مامان مرضیه و عمه فرگل رفتیم تهران پیش عمه الهه جون که اونجا درس میخونه، به شما که عاشق مسافرت و گردش و جاهای جدید هستی خیلی خوش گذشت فقط یکم توی مسیر رفت و برگشت اذیت شدی. قربونت برم اینقدر مامانی هستی که نگو، دلت میخواست همیشه پیش من باشی، توی ماشین که فقط بغل مامانی بودی توی گردش و خرید هم تاجایی که می شد دوست داشتی پیش من باشی،چون بدلیل کمبود جا کالاسکه نبرده بودیم مامانی یه خورده خسته شد از اصفهان که راه افتادیم ظهر رفتیم کاشان، شما محو تماشای فواره ها و آب نماهای اطراف بودی چون بارون میومد بیشتر جاهای سرپوشیده میرفتیم مثل برج میلاد، شما خیلی مجسمه دوست داشتی بی...
9 اسفند 1393

سفرنامه شمال رستا

دختر گل مامانی، شما روز 14 مهرماه دومین مسافرت خودتت رو شروع کردی. البته این اولین مسافرتی بود که با باباجون و مامان جون و عمه ها و عمو بهنام می رفتی صبح زود راه افتادیم که شب نشده برسیم به مقصد، تا تهران هوا خوب بود ولی از تهران تا شمال هوا بارونی شد مجبور شدیم ناهار رو توی چادر بخوریم، شما خیلی از توی چادر بودن لذت می بردی کلی ماکارونی خوردی ... بعد از خوردن ناهار دوباره راه افتادیم، ولی خیلی ترافیک بود و شما خیلی خسته شدی بعد از رسیدن به شهر نور، اون شب رو استراحت کردیم و از فردا گردشو شروع کردیم، وقتی شما برای اولین بار دریا رو دیدی خیلی ذوق کردی و انگشت اشاره تو به سمت دریا گرفتی و می خندیدی، ولی ...
9 آبان 1393

رستا به شیراز می رود

دختر عزیزم  شما برای اولین بار در روز 20 اردیبهشت سال 93 به همراه مامان و بابا و خاله نرگس رفتین شیراز.  قربونت برم تو ماشین خیلی راحت بودی و بیشتر وقتا لالا می کردی... بعضی وقتا هم آواز می خوندی قربون صدات برم شما در این سفر خیلی جاهای قشنگ رفتی مثل پاسارگاد ارگ کریمخان دروازه قران باغ گلشن، باغ دلگشا، سعدیه  باغ ارم  حافظیه، نقش رستم البته خیلی جاهای قشنگ هم مثل تخت جمشید و بازار وکیل نرفتیم چون خیلی گرمایی هستی و ترسیدیم نور افتاب اذیتت کنه، توی این عکس آخری هم باد می اومد که اینقدر خوشحالی گلم ...راستی ش...
24 ارديبهشت 1393
1