اولین سیزده بدر رستا
سیزده بدر هم مثل سال تحویل مهمون بابا بزرگ و مامان گلی و خاله نرگس بودیم، بابا جون و مادر جون و عمه ها هنوز از مسافرت برنگشته بودن، طرفای ساعت 11 صبح رفتیم یه پارک نزدیک خونمون و چون از همون اول صبح هوا ابری و سرد بود برای شما چادر زدیم که سردت نشه، خاله نرگس داشت شما رو تو چادر لالا می کرد که چندتا مامور اومدن و گفتن باید چادرها رو جمع کنین و توی پارکای اصفهان نباید چادر زد، ما خیلی ناراحت شدیم و نگران این بودیم که نکنه شما سرما بخوری، خلاصه ساعت 12 -12:30 بود که ناهار خوردیم و و بعد با شما مشغول کالاسکه گردی شدیم که بارون شروع به باریدن گرفت و ما مجبور شدیم ساعت 2 برگردیم خونه، اینم از خاطره اولین سیزده بدر شما توی بارون ....امیدوارم سیزده بدرای بعدی بیشتر بهت خوش بگذره عزیزم ...
رستا جون کاملا جدی در حال پستونک خوردن
مامان و بابا و رستا و یک آسمون ابری در یک سیزده بدر فراموش نشدنی