دو ماهگیت مبارک
دختر عزیزم دو ماهگیت مصادف بود با اولین واکسن بعد از تولدت، حوالی ساعت 11 بود که رفتیم بهداشت برای واکسن، من خیلی استرس داشتم و خیلی برات نگران بودم ، شما توی خواب بودی که یه اقای بد اخلاق واکسنتو زد و جیغت رفت هوا، وای که دلم برات کباب شد...بعدا فهمیدم که نی نی هارو باید از خواب بیدار کرد بعد واکسن زد چون تو خواب شوکه می شن، بابایی رو بگو میخواست بره آقا بد اخلاقه رو بزنه، تصمیم گرفتیم برای واکسنای بعدیت بریم یه جای دیگه، اون روز تا شب گریه می کردی ما هم مرتب روی پاهات کمپرس سرد میذاشتیم ولی شب را راحت خوابیدی.
توی پست یک ماهگیت برنامه روزانه اتو نوشته بودم ولی الان اعتراف می کنم اصلا برنامه ی مشخصی نداری، یه روز همش خوابی یه روز دیگه اصلا نمی خوابی، ولی معمولا صبح ها خیلی بهتر از عصرها می خوابی، شبا هم که قربونت برم خیلی دختر خوبی هستی و خیلی کم بیدار میشی،دیگه من و بابا را خوب می شناسی و با نگاهت دنبال می کنی، یه خورده از لباس عوض کردن بدت میاد و گریه می کنی . لوازم اطرافتو خیلی نگاه می کنی به خصوص عاشق تابلوهای روی دیوار هستی، یکی از سرگرمی هات دیدن پارچه های رنگارنگ و کتابای عکس داره، به خاطر همین تمام روسری های مامانی شده اسباب بازی شما، با اینکه صدای مامانی خوب نیست ولی شما از شنیدن آوازای مامانی لذت می بری، منم همش برات می خونم
اینم چندتا عکس از دو ماهگیت عسلم