فقط 5 روز دیگه به تولد رستا خانوم مونده
ای خدا چرا این روزا این قدر دیر می گذره، باور کن 9 ماه خیلی زیاده، صبر و طاقت من تموم شده ...
رستای بی همتای من، با اینکه خیلی بهم نزدیکی ولی همش دلم برات تنگ میشه..دوست دارم زودتر بگیرمت بغلم، بهت شیر بدم، نوازشت کنم، بوست کنم، موهای قشنگ و لطیفت را ناز کنم، دست کوچولو و قشنگت را بگیرم تو دستم و ببوسم، ناخونای کوچولوتو بگیرم، حمومت کنم، پمپرزتو عوض کنم،لباسای خوشگل خوشگل تنت کنم، قربون صدقه ات برم ،نمیدونم تو هم دلت برای من تنگ شده یا نه...اما من دیگه طاقتم تموم شده هر شب خوابت را می بینم، خیلی دوستت دارم گلم، بابایی هم خیلی دوست داره که تو رو زودتر بگیر بغلش، بشین روت ، بندازت هوا و دیگه نگیرت، دست خیسشو بذار رو شکمت ....نترس عزیزم ابراز محبت بابایی یه خورده خشنه ولی خودش خیلی مهربونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی