رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

دختر پاییزی ما

فقط 5 روز دیگه به تولد رستا خانوم مونده

1392/9/23 11:57
نویسنده : مامان
289 بازدید
اشتراک گذاری

ای خدا چرا این روزا این قدر دیر می گذره، باور کن 9 ماه خیلی زیاده، صبر و طاقت من تموم شده ...

رستای بی همتای من، با اینکه خیلی بهم نزدیکی ولی همش دلم برات تنگ میشه..گریهگریهدوست دارم زودتر بگیرمت بغلم، بهت شیر بدم، نوازشت کنم، بوست کنم، موهای قشنگ و لطیفت را ناز کنم، دست کوچولو و قشنگت را بگیرم تو دستم و ببوسم، ناخونای کوچولوتو بگیرم، حمومت کنم، پمپرزتو عوض کنم،لباسای خوشگل خوشگل تنت کنم، قربون صدقه ات برم ،نمیدونم تو هم دلت برای من تنگ شده یا نه...اما من دیگه طاقتم تموم شده هر شب خوابت را می بینم، خیلی دوستت دارم گلم، بابایی هم خیلی دوست داره که تو رو زودتر بگیر بغلش، بشین روت ، بندازت هوا و دیگه نگیرت، دست خیسشو بذار رو شکمت زبانزبان....نترس عزیزم ابراز محبت بابایی یه خورده خشنه ولی خودش خیلی مهربونهقلبقلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

عمه سحر
24 آذر 92 0:33
عزیزم ان شالاه دیگه داری میای،مامانت چه احساسات قشنگی داره حس مادری
خاله اتنا
24 آذر 92 10:16
عزیزم مامان و بابا عاشقتن.وقتی اومدی به سلامتی یادت باشه هیچ وقت دلشون را نشکنی.
عمه الهه :)
2 دی 92 19:13
عشقمممممممم