رستارستا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

دختر پاییزی ما

اولین مسافرت رستا در هشتمین روز تولد

1392/10/8 18:20
نویسنده : مامان
371 بازدید
اشتراک گذاری

رستا جان اولین بار در هشتمین روز از تولدت یعنی 5 دیماه از اصفهان رفتی شهرکرد خونه باباجون غلامرضا، باباجون هم جلوی پای شما ببعی کشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

عمه سحر
8 دی 92 19:52
عزیز عمه روزی که قرار بود بیای خونه باباجون من از خوشحالی شبش خواب به چشمام نیومد و دلم هم برای اون صورت نازت تنگ شده بود و وقتی رسیدید دم در همه حمله کردیم بهتانگار دنیارو بهم داده بودن
عمو بهنام
8 دی 92 20:32
رستاجان خوشکل خانم خوش اومدی ما همگی خیلی خوشحالیم.
باباجون
9 دی 92 10:10
عزیز باباجون یکی از قشنگترین روزهای زندگیم ، همین روزی بود که تو برای اولین بار به خونه ما اومدی ،قدمت مبارک
خاله اتنا
9 دی 92 15:02
رستای عزیزم دلم برات یه ذره شده.کاش زودتر صورت ماهت را می دیدم
خاله سارا
9 دی 92 22:34
سلام عزیزم خوش اومدی خیلی نازی خیلی خوش حال شدم عکساتا دیدم امیدوارم روزای قشنگی رو با مامان و بابات داشته باشی بوس
✘ فاطمــﮧ جـפטּ ✘
9 دی 92 23:00
ناااااااااااااازی
عمه فرگل
11 دی 92 22:57
وااااااااای که چقدر خوشحااااال بودیم. خیلی روز خوبی بود ، نی نی کوچولو اومده بود خونمون راستی من اونروز واسه اولین بار برنج درست کردم به مناسبت ورود شما باباجون استرس داشت خراب بشه ولی خیلی خوب شد خیلی دوستت دارم رستا جونم، کاش میشد همیشه پیش ما بمونی
مامان
پاسخ
دستت درد نکه عمه فرگل دستپختت عالی بود خوشبحال عمو بهنام
عمه غزل
12 دی 92 22:42
این روزا که پیش مایی خیلی خوبه ... فرشته کوچولوی خونه ما ...
مامان
پاسخ
وقتی من رفتم که خواب بودی عمه غزل نتونستم باهات خدافظی کنم، زودی بیا پیشم
حامد
17 دی 92 18:02
من امروز مطلع شدم.. صمیمانه تبریک عرض می کنم... ایشالا رستا خانم در کنار پدر و مادرش زندگی مملو از شادی رو تجربه کنه...
مامان
پاسخ
خیلی ممنون از تبریکتون، دایی شدن شما هم مبارک باشه ایشالا شما هم به زودی بر گردین ایران و روی ماه خواهرزادتون رو ببینین.
عمه الهه
19 دی 92 0:33
من نبودمجام خالی بود می دونم رستاخوش اومدی عشقم